محل تبلیغات شما
شاعر:محمد حسین شهریار

 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زود تر می خواستی حالا چرا 

عمر ما را مهلت امروز و  فردای تو نیست 

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم.

دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

وه که با این عمر های کوته بی اعتبار

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا؟ 

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا؟

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین 

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟

شهریار بی جیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟

 

 

 

 

بد نیست کمی با یک شعر "غیر دوبیتی" ولی خیلی زیبا آشنا بشید.

تو ,حالا ,یک ,نمی ,بی ,چون ,که یک ,لالا چرا؟آسمان ,چرا؟آسمان چون ,چون جمع ,من لالا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها